"اسیر شیطان"
حضرت موسی در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد موسی آمد. وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد موسی ایستاد.
موسی گفت: تو کیستی؟
ابلیس گفت: من ابلیس هستم!
موسی گفت: آیا تو ابلیس هستی؟ خدا
تو را از ما و دیگران دور گرداند!
ابلیس گفت: من آمدهام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم!
موسی گفت: این کلاه چیست که بر سر داری؟ ابلیس گفت: با رنگها و زرق و برقهای این کلاه، دل انسانها را میربایم. موسی گفت: به من از گناهی خبر ده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره میشوی و هر جا که بخواهی، او را میکشی. ابلیس گفت: اذا اعجبته نفسه و استکثر عمله، و استصغر فی عیبه ذنبه؛
?سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره میگردم:
1- هنگامیکه او، خودبین شود و از خودش خوشش آید؛
2- هنگامیکه او عمل خود را بسیار بشمارد؛
3- هنگامیکه گناهش در نظرش کوچک گردد.
? اصول کافی ج 2