لباس می دوختم .........
آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمة الله علیه می فرمودند از روزی كه خودم روی پای خودم ایستادم، هرگاه لباس نویی میدوختم، نخستین بار میبردم در حرمهای ائمه - علیهم السلام - و با مالیدن به ضریح، آن را متبرك نموده، بعد از آن استفاده می كردم.
.
میفرمودند: «زمانی كه من در مدرسه قوام در نزدیكی های صحن مطهر مولی امیر المۆمنین در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، با مرحوم آیه الله حاج سید ابو القاسم ارسنجانی شیرازی كه از علماء بزرگ شیراز بودند، هم حجره بودم. ما گاهی گرسنه می شدیم و هیچ چیز نداشتیم بخوریم. بعضی از اعیان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را میفرستادند به نجف اشرف كه درس بخوانند، ولی اینها معمولا می آمدند و درس نمیخواندند و آش و پلویی راه می انداختند و عده ای هم از این افرادی كه دنبال دنیا بودند، دور اینها را میگرفتند و ارتزاق می كردند، گاهی اینها كاهوی زیادی می خریدند و می آمدند در كنار حوض و برگهای زیادی را می ریختند در حاشیه حوض و ساقههای وسطش را می بردند و می خوردند. و من و آن رفیق هم حجرهام با هم میرفتیم این برگهای اضافی كاهوها را مخفیانه جمع میكردیم و با آنها سد جوع میكردیم و هیچگاه هم به خودمان اجازه نمیدادیم كه برای كسی بازگو كنیم، ولی آنی از تحصیل و تدریس غافل نبودیم.».
.
شب آخری كه ایشان فوت کردند، فرمودند: «من خیلی بارم سبك است و هیچ نگرانی ندارم، تنها یك چیز مرا زجر میدهد و آن این است كه می ترسم در ایام زندگیم نوشته من یا صحبتهای من در هر موردی باعث شده باشد كه حقی ناحق شود، یا در همسایگی ما گرسنه ای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم كه و الله و بالله و تالله اگر چنین چیزی بوده من آگاهی نداشته ام» و روزی كه ایشان از دنیا رفتند، یك قبا داشتند كه مشكی بود و در ایام محرم و صفر میپوشیدند و مجموع پولی كه در جیب ایشان بود، هشتصد تومان بود و هیچ اندوخته ای، زمینی یا ملكی نداشتند.