آرامش یک مسافر...
َخدمه هواپیما
?امام خمینی(ره)در بیماری و در صحت و در زندان و در خلاصی و در تبعید، حتی بر روی تخت بیمارستان قلب هم نماز شب می خواندند.
?امام در قم بیمار شدند به دستور اطبا به تهران منتقل شدند، هوا سرد بود و برف می بارید و یخبندان عجیبی در جاده ها بود؛ امام چندین ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال به بیمارستان قلب باز هم نماز شب خواندند.
?حتی شبی که از پاریس به سوی تهران می آمدند، تمام افراد در هواپیما خوابیده بودند؛ اما تنها امام بود که در طبقه بالای هواپیما نماز شب می خواندند.
?آن شخصی که همراه امام بود، نقل می کند که:
«من جسارت کردم، گفتم که بروم. ببینم امام در چه حالی است، پله های هواپیما را گرفتم و رفتم طبقه بالا، وقتی رفتم، دیدم امام نشسته اند و مشغول نمازند، مثل سایر اوقات، اما به پهنای صورت، اشک می ریزند و در حال نماز شب هستند.»
?بعضی پاسداران در قم نقل می کردند که گاهی اوقات که امام برای تهجد بیدار می شدند آنها را مورد نوازش و تفقد قرار می دادند.
?مرحوم حاج احمد آقا خمینی (ره) درباره ایشان می گوید: شبی که از پاریس عازم ایران بودیم امام در هواپیما برای نماز شب برخاستند و چنان می گریستند که خدمه هواپیما تعجب کرده بودند و شنیدم که پرسیده بودند آیا امام از چیزی ناراحت هستند؟ من گفتم که کار هر شب امام است.
و نیز می گویند: وقتی امام را از قم برای زندان می بردند، امام با حالتی نماز شب خوانده بودند که یکی از همراهان- مثل این که سرگرد عصار بود- بعدا به من گفت که ما تحت تأثیر شدید نماز امام واقع شدیم و یکی از آنها تا تهران گریه کرده بود.
?و در جای دیگر اضافه میکند: روزی که از نجف عازم کویت شدیم، صبح ساعت چهار حرکت کردیم؛ شاید هم زودتر، درست بعد از اذان صبح و بعد از آن همه گرفتاریها ساعت دوازده و شاید بیشتر، سر انجام امام در هتل بصره استراحت کردند. دو ساعت نخوابیده بودند که ساعتشان زنگ زد، بیدار شدند و نماز شب خواندند.
?شهید محراب، آیه الله صدوقی رحمةالله می فرمود: ما مسافرتهایی با امام کرده ایم. در مسافرت مشهد، یک اخلاق پدرانه ای نسبت به ما مبذول می داشتند. وقتی از ارض اقدس برگشتیم، در بین راه روس ها جلوی ماشین را گرفتند.همگی پیاده شدیم و چون امام از اول تکلیف مراقب نماز شب بودند و این عمل، صد در صد از ایشان ترک نشده بود، بعد از پیاده شدن خواستند که نماز شب بخوانند.آنجا که وسط بیابان بود، آبی وجود نداشت. یک وقت نگاه کردیم که آبی جاری شده، ایشان آستین بالا زده و وضو گرفت.