من كيستم ؟
وقتى چنين حالت اعنى خروج از عادت كه در درس پيش گفته ايم برايم پيش آمد، مدتى در وضعى عجيب بودم كه نمى توانم آن را به بيان قلم در آورم و بقول شيخ شبسترى در گلشن راز:
كه وصف آن به گفت و گو محال است
كه صاحب حال داند كان چه حال است
در آن حال به نوشتن جزوه اى به نام (( من كيستم )) خويشتن را تسكين مى دادم ، اكنون پاره اى از آن جزوه را به حضور شما بازگو مى كنم :
من كيستم ؟ من كجا بودم ؟ من كجا هستم ؟ من به كجا مى روم ؟ آيا كسى هست بگويد من كيستم ؟!
آيا هميشه در اين جا بودم ، كه نبودم ؛ آيا هميشه در اين جا هستم ، كه نيستم ؛ آيا به اختيار خودم آمدم ، كه نيامدم ؛ آيا به اختيار خود هستم ، كه نيستم ؛ آيا به اختيار خودم مى روم ، كه نمى روم ؛ از كجا آمدم و به كجا مى روم ؛ كيست اين گره را بگشايد؟!
چرا گاهى شاد و گاهى ناشادم ، از امرى خندان و از ديگرى گريانم ؛ شادى چيست و اندوه چيست ، خنده چيست و گريه چيست ؟!
مى بينم ، مى شنوم ، حرف مى زنم ، حفظ مى كنم ، ياد مى گيرم ، فراموش مى شود، به ياد مى آورم ، ضبط مى شود، احساسات گوناگون دارم ، ادراكات جورواجور دارم ، مى بويم مى جويم ، مى پويم ، رد مى كنم ، طلب مى كنم ؛ اين ها چيست ، چرا اين حالات به من دست مى دهد، از كجا مى آمد، و چرا مى آيد، كيست كه اين معما را حل مى كند؟!
صفحات: 1· 2